جدول جو
جدول جو

معنی خشم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خشم کردن
(بَ هََ تَ)
بغضب آمدن. عصبانی شدن. غضبناک شدن:
قلم بطالع میمون و بخت بد رفته ست
اگر تو خشم کنی ای پسر وگر خشنود.
؟
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شخم کردن
تصویر شخم کردن
در کشاورزی شیار کردن زمین برای کاشتن تخم، شخم زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم کردن
تصویر چشم کردن
چشم زدن، در نظر گرفتن، طرف توجه قرار دادن برای مثال که چشم کرد دل داغدار صائب را / که دود تلخی از این لاله زار میخیزد (صائب - ۸۰۶)، تا تو را کبر تیزخشم نکرد / مر تو را چشم تو به چشم نکرد (سنائی - ۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
(بَگُ کَ دَ)
کنایه از محو کردن و برطرف نمودن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). برهم زدن:
خام کن پختۀتدبیرها
عذرپذیرندۀ تقصیرها.
نظامی (ازآنندراج).
- کسی را خام کردن، کسی را غافل کردن. کسی را بغفلت انداختن
لغت نامه دهخدا
(بِ / بُ هََ دَ)
رطوبت چیزی را گرفتن. از رطوبت انداختن. از آب انداختن. نم چیزی را درچیدن. (یادداشت بخط مؤلف) ، شیر را بند آوردن. بدون شیر کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، منجمد کردن. سفت کردن. از نرمی انداختن. (یادداشت بخط مؤلف) ، میراندن گیاه. کشتن گیاه و درخت. (یادداشت بخط مؤلف) ، فالج کردن. دست و پای کسی را بی حس کردن و از حرکت انداختن
لغت نامه دهخدا
(بَ شَ دَ)
شاد کردن. خشنود و خوش کردن:
بیا تا که دل شاد و خرم کنیم
روان را بنخجیر بی غم کنیم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(ژَ گِ رِ تَ)
کنایه از چشم زخم رسانیدن باشد. (برهان) (آنندراج). چشم زخم رسانیدن. (ناظم الاطباء). چشم زخم زدن. (فرهنگ نظام). کسی یا چیزی را با چشم آسیب رسانیدن:
که چشم کرد دل داغدار را صائب
که دود تلخی ازین لاله زار میخیزد.
صائب (از آنندراج).
او مایل شکار و من آشفته کز حسد
آهومباد چشم کند آن نگاه را.
میرنجات (از آنندراج).
رجوع به چشم و چشم کردگی وچشم کرده شود.
- بچشم کردن، کنایه است از در نظر گرفتن و منظور نظر قرار دادن:
بچشم کرده ام ابروی ماه سیمائی
خیال سبز خطش نقش بسته ام جائی.
حافظ.
- بچشم کردن کسی یا چیزی را، اشاره است به آسیب رسانیدن آن کس یا آن چیز را بوسیلۀ چشم زخم و چشم بد:
تا ترا کبر تیزخشم نکرد
تاترا چشم تو بچشم نکرد.
سنائی
لغت نامه دهخدا
(بَ گِ رِ تَ)
بپایان بردن. منتهی کردن. اختتام. تمام کردن. به آخر رساندن. به انتهاء رسانیدن: و این کتاب را از برای فال خوب بر روی نیکو ختم کرده آمد. (نوروزنامۀ خیام نیشابوری).
رو که جهان ختم کرده بر تو جهان داشتن.
خاقانی.
سعدیا قصه ختم کن به دعا
ان خیرالکلام قل و دل.
سعدی.
تمام ذکر تو ناکرد ختم خواهم کرد.
سعدی.
ختم سخن بدین دو بیت کردیم. (گلستان).
، تکمیل کردن. کامل نمودن
لغت نامه دهخدا
(بِ رَ نَ / نِ گَ دی دَ)
دشمن کردن:
که بدمرد را خصم خود می کنی
وگر نیکمرد است بد می کنی.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
به پایان رساندن سپری کردن، مهر کردن، نپی خواندن تا به پایان به آخر رسانیدن انجام دادن تمام کردن، مهر کردن، قرآن را از اول تا آخر خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
بر طرف کردن نم و رطوت چیزی خشکاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخم کردن
تصویر شخم کردن
شیار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم کردن
تصویر چشم کردن
چشم زخم رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
لتجفّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
Dry
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
sécher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
trocknen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
сушить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
خشک کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
শুকানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
kukausha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
乾かす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
말리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
сушити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
לייבש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
सुखाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
mengeringkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
ทำให้แห้ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
asciugare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
secar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
干燥
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
suszyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خشک کردن
تصویر خشک کردن
drogen
دیکشنری فارسی به هلندی